چکیده
بررسی مقوله ی زن در رسانه بدون توجه به مبانی اندیشه ای نگرش به زن در رسانه، پژوهشگران این حوزه را به نتایج عمیقی رهنمون نمی سازد. مقاله حاضر می کوشد با مروری بر بعضی مبانی اندیشه ای نگرش به زن در رسانه های فعلی در سطح جهان که عمدتاً رویکرد غیردینی دارند، تحلیلی از چرایی وضعیت فعلی زن در رسانه ارائه دهد. همچنین با تطبیق آنها با مبانی اندیشه ای رسانه ای با رویکرد دینی، تفاوت و نتیجه این دو نگرش به زن در رسانه را واکاوی کند.
کلیدواژگان: زن، رسانه، جنسیت، نگرش کالایی، نگرش ابزاری، نگرش مشتری محورِ رویکرد دینی، رویکرد غیردینی
مقدمه
از جمله محورهایی که رسانه های جمعی جهان به ویژه رسانه های تصویری مانند تلویزیون، از آن برای جذب مخاطب استفاده می کنند، «جذابیت جنسی» است که در کنار محور «خشونت» به عنوان دو رکن اساسی در جذب مخاطب نقش ایفا می کند.
با میان آمدن بحث جذابیت جنسی، موضوع «زن» نیز در نسبت با رسانه، جای خود را در مباحث رسانه ای باز می کند و بسیاری از صاحب نظران رسانه را به واکاوی نسبت بین «زن و رسانه» تشویق می کند. البته در این رهگذر، هرکدام از دریچه ی علاقه، مطالعات و زاویه ی نگاه خود به این موضوع می پردازند.
در مرحله ی بررسی و توصیف وضعیت زن در رسانه، نتایج بسیاری از پژوهش ها، توصیف سه نگاه اصلی به زن در رسانه هاست که عبارتند از:
-نگاه رسانه ها به زن به عنوان «کالا»؛
-نگاه رسانه ها به زن به عنوان «ابزار»؛
-نگاه رسانه ها به زن به عنوان «مشتری».
به نظر می رسد این پژوهش ها در مرحله ی آسیب شناسی، به توصیف درستی از آسیب ها از حضور زن در رسانه دست یافته، ولی از ریشه یابی این آسیب ها غفلت کرده اند. به همین دلیل، این پرسش، بی پاسخ می ماند که چه عواملی سبب می شود نگاه رسانه ها به ویژه رسانه های تصویری به زن از این سه نگاه فراتر نرود و جایگاه زن تا این اندازه در رسانه ها تنزل یابد؟
برای یافتن پاسخ این پرسش باید با بررسی مبانی فلسفی و اندیشه ای غرب، سرچشمه ی این نوع نگاه به زن در رسانه ها را در آنجا جست. تا چرایی این رویکرد مشخص نشود و تا این سطح از مباحث که مبادی و مبانی نگرش به زن در رسانه است، به خوبی منقّح نگردد، بحث از دیگر سطوح در موضوع زن و رسانه، کافی نخواهد بود.
این مقاله در بخش اول می کوشد با مروری بر بعضی مبانی فلسفی و اندیشه ای غرب، ریشه ی این سه نوع نگاه به زن در رسانه ها را تحلیل کند و در بخش دوم نیز با مروری بر برخی مبانی دین مبین اسلام در نگرش به زن، نگاهی تطبیقی به وضعیت زن در رسانه های غیردینی و رسانه های با رویکرد دینی خواهد داشت و نتیجه ی این دو رویکرد را نسبت به زن در رسانه ی تلویزیون بررسی خواهد کرد.
بخش اول: مبانی اندیشه ای نگاه به زن در رسانه های غیردینی
همان گونه که در مقدمه نیز اشاره شد، برای بررسی و ریشه یابی وضعیت موجود زن در رسانه باید علت را در مبانی نگرشی و اندیشه ای غرب جست و جو کرد و به دنبال این پاسخ بود که اساساً در نگاه غرب، انسان و رابطه او با خدا و جهان پیرامونش چگونه تصویر می شود و جایگاه زن در این روابط کجا قرار دارد.
خاستگاه تفکر غرب جدید، آغاز عصر روشنگری و به تعبیر دیگر، «رنسانس» است که با نهضت علمی، هنری و ادبی شروع شد و در ادامه، به عرصه های مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و صنعتی راه یافت. این جریان، اهدافی چون برابری، آزادی و لذت گرایی را در رأس اصلاحات اجتماعی خود قرار داد، ولی رفته رفته زیر پوشش این شعارهای انسانی، فلسفه و اندیشه ی خاصی را ارائه کرد که نتیجه ی آن، ایجاد جامعه ای با باورها و اندیشه های مادی و غیردینی بود.
در ادامه، به اثرگذاری این مبانی بر رسانه های غربی و رسانه های هم سو به ویژه تلویزیون پرداخته و توضیح داده خواهد شد که چگونه رسانه و هنر غربی بر اساس این مبانی فلسفی، جایگاه زن را تزلزل داده اند.
انسان محوری
می توان گفت مهم ترین شاخصه ی عصر روشنگری، اندیشه ی «انسان محوری» یا همان «اومانیسم» است. اومانیسم که در واقع، یک جریان افراطی علیه تفریط گرایی مسیحیت قرون وسطایی بود، با شورش علیه اخلاق مسیحی، دنبال استفاده از انواع لذت ها و زیبایی های مادی و این دنیایی بود و با روی برتافتن از آسمان و پرداختن به زندگی دنیایی و زمینی و اصالت دادن به غرایز انسان مادی و زمینی را تنها موضوع ارزشمند برای تلاش و تفکر می دانست (2) و انسان را مقیاس همه چیز قرار داد. از منظر تاریخی، انسان محوری یک جنبش ادبی، فرهنگی، فکری و آموزشی بود که در مراحل بعد، جنبه ی سیاسی-اجتماعی به خود گرفت.(3)
انسان به جای خدا
روزگاری، ارسطو، خودمختاری و قائم به ذات بودن انسان را تحقق ناپذیر و آرزویی بیشتر نمی دانست، ولی در نگرش غرب جدید که بر معیار «اومانیسم» پایه گذاری شده بود، این آرزو تحقق یافت و انسان با حذف خدا از زندگی، خود را معیار، محور و مدار هستی معرفی کرد. این نگرش از یک طرف، در گذشته ی تاریخی غرب ریشه داشت که از یونان باستان سرچشمه می گرفت و خدا را در قالب رب النوع هایی مانند ونوس و هرکول تصویرمی کرد. از طرف دیگر، در قرائت مسیحیت ریشه داشت که از تفسیر یهودیت اثر پذیرفته بود و اعتقاد داشت خدا بر روی زمین، خدایی دست و پا بسته است، چنان که در قرآن کریم در این باره چنین آمده است: «وَ قَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ».(مائده: 64)
تفکر اومانیستی که انسان بما هو انسان را حاکم بر زمین می دانست، تا آنجا پیش رفت که برای هر فرد، جدا از هم نوعانش نیز چنین جایگاهی قائل شد و فردگرایی را هدف تکامل خود قرار داد.
تفکر اصالت فرد که اوج قله اومانیسم به شمار می رود، «فرد» را با همه ی خصوصیات فردی اش معیار و میزان قرار می دهد. در نتیجه، امیال و اهداف کام یابی هر فرد از هر نظر، مقدّم بر جامعه دانسته می شود و فرد آزاد است تا خود، ارزش هایش را برگزیند و در کمال استقلال، اخلاقیات خویش را برنامه ریزی کند. فرد به خودی خود، «ارزش برتر» تلقی می شود و جامعه در واقع، ابزاری برای رسیدن فرد به اهداف فردی اوست.
اصالت به جسم در نگرش اومانیسم فردگرا در هنر
نگرش انسان مدار فردگرا در هنر غربی این گونه رخ نمود که «انسان» در مرکز تصویر جهان قرار گرفت و یکی از اصول نوکلاسیک رنسانس این بود که حتی تناسب اجزای ساختمان باید بازتاب تناسب اجزای بدن انسان باشد، نه آنکه مانند سبک «گوتیک»، اندازه های مطلق پیکر انسان را نشان بدهد؛ زیرا به اعتقاد هواداران این نگرش، پیکر انسان دقیقاً از بنیادی ترین و هماهنگ ترین اشکال قابل تصور ساخته شده است. به این ترتیب، مهارت هنرمند فردگرا در «تصویر انسان در قالب افراد» نه «انواع یادنماها» روز به روز افزایش یافت و به جای تصویربرداری از جهان طبیعی از طریق «منظره های نمادین»، به «منظره های واقعی» یا دست کم، برداشتی آرمانی از واقعیت قابل مشاهده متمایل شد و این تفکر فردگرایانه، نمایانگر رشد «واقع گرایی» در هنر بود. بعد از رنسانس، قالب های هنری خاصی به نام «پرتره فردی» به اوج خود رسید. قبل از رنسانس نیز این سبک، ناشناخته نبود، ولی تأثیر نگاه جزئی نگر و فردانگارانه انسان هنرمند پس از رنسانس به این قالب توجه ویژه ای کرد. (4)
در این میان، توجه به ویژگی های جسمانی و جنسی زن در هنرهای تصویری و تجسمی جایگاه ویژه ای یافت و هنرمندان پس از رنسانس با توجه به ویژگی های جسمی زن و با تکیه بر تکنیک های جدید هنری آثار زیادی آفرید که مرکز توجه آنها پیکر زنان بود تا آنجا که حتی شمایل های مقدس دینی از گزند این تفکر در امان نماندند.
ژان پاریس در توضیح چگونگی رخنه کردن تفکر اومانیستی فردگرایانه غرب در آثار هنری گفته است:
انسان پس از رنسانس با تسلط بر «پرسپکتیو» در تقلایی تصویری و تهاجمی عامدانه به قلمرو پروردگار، خود را جانشین خدا دانست و با خاکی کردن تدریجی و فزاینده نمادهای مقدس، آنها را تا حد نمادهای دنیایی تنزل داد.
او با بررسی تابلوهای حضرت مریم علیها السلام و حضرت عیسی شیرخواره علیه السلام (به عنوان دو شمایل و نماد مقدس) که در قرون متمادی به تصویردرآمده بودند، به این نتیجه می رسد که تغییر و تحوّلی تدریجی در این تابلوها رخ داده است و شمایل حضرت مریم علیها السلام، رفته رفته به تصویری غیرمذهبی و این دنیایی تبدیل شده است. او در توضیح این مطلب بیان می دارد:
در ابتدای امر و در هنر بیزانس، تصویر حضرت مریم علیها السلام و کودکش در پیش زمینه ای تخت و طلایی کشیده شد و در تعامل با طرح واره هندسی، مستقیم، خشک و رسمی قرار داشت، ولی در دوره های بعدی، وقتی به دوره دوسیو [نقاش ایتالیایی 1318-1255م] می رسیم، در تابلوی حضرت مریم عذرا علیه السلام عمقی توخالی پدید می آید تا در نهایت، آندریاسولازیو در تابلوی حضرت مریم علیها السلام، به توصیف زنی معمولی می پردازد که در دکور و منظری طبیعی، بچه ای معمولی را شیر می دهد. (5)
همچنان که گفته شد، تفکر اومانیستی غرب در نخستین گام خود با تکیه بر تناسب های اندام و فیزیک انسان و شیوه ی بیان فیگوراتیو و نیز با ترویج عشق زمینی و فرهنگ برهنگی، فرم و شکل متناسب با همان تفکر را به هنرهای بصری مغرب زمین بخشید؛ زیرا به طور معمول، فکر در شیوه ی ارائه ی خود، فرم و شکل را تعیین می کند، نه برعکس.
پیدایش رسانه های تصویری مدرن مانند سینما و تلویزیون در غرب که از بُعد بصری حامل همان تفکر اومانیستی غرب در نقاشی و تصویرگری بودند، با افزودن عنصر دیگری به نام «حرکت»، جذابیت فزاینده ای را به این رسانه ها بخشیدند. همین امر سبب شد انسان زمینی با تأکید بیشتر بر این خصوصیات، نگرش اومانیستی غربی را در همه ی ژانرهای سینما و قالب های تلویزیونی دنبال کند.
نگاه و تفکر اومانیستی غرب به «انسان» به طور عام و فارغ از جنسیت او نگاهی کاملاً این دنیایی و زمینی دارد، ولی زن به دلیل ویژگی های جسمانی و جنسی خاصش، در رسانه های تصویری مدرن نیز همانند «نقاشی»، وضعیت ویژه ای یافت و این رسانه های تصویری مانند تلویزیون، برخورد متفاوتی با زن کردند.
برای مثال، رسانه ی تلویزیون با نمایش تمثالی از زنان در برنامه های خود که به طور اغراق شده ای، لاغر و خوش اندام و دارای پوستی کم عیب و زیبا هستند، تصویری خاص از زن نشان می دهد و در ذهن مخاطب خود این گونه القا می کند که هر زنی، این معیارها را نداشته باشد، دچار اختلال جسمی و شخصیتی است.
تأکید بر ویژگی های جسمانی زنان در تلویزیون چنین است که در حال حاضر، شبکه هایی به طور اختصاصی به این موضوع می پردازند و در تمام طول شبانه روز، زنانی را به تصویر می کشند که تمامی هنرشان در پرورش اندام متناسب خلاصه می شود. بسط این دل مشغولی ها و ترسیم چنین تصویری مادی و زمینی از زن در رسانه های تصویری به ویژه تلویزیون سبب شده است از یک طرف، زنان تا حدود زیادی از جنبه های مهم تر زندگی غافل شوند و از طرف دیگر، زن را برای بهره برداری های دیگری که در نهایت به اهداف طبقه ی سرمایه دار یاری می رساند، آماده سازند.
لذت گرایی
«لذت گرایی» و بهره مندی از انواع لذت ها و زیبایی های این دنیایی از دیگر مبانی فلسفه اومانیستی غرب است. در این دیدگاه، انسان اساساً منفعت خواه و لذت جو است و همه امور را تنها در محدوده ی منافع و لذایذ شخصی جست و جو می کند. (6) در رسانه ها نیز به این حس لذت گرایی به عنوان یکی از اصول جذابیّت توجه می شود. زن به دلایل متعددی کانون توجه این نگاه لذت گراست که اکنون برمی شماریم:
1.همان گونه که اشاره شد، به دلیل جذابیت «زن»، اقبال رسانه ها به این سمت، فراوان است، بلکه اصولاً جذابیت رسانه بر این محور می چرخد. (با نگاهی اجمالی به شبکه های ماهواره ای، این امر آشکار مشاهده می شود.)
2. مخاطب هم با همان نگاه لذت طلب، خواهان این جذابیت است و میل و ذایقه ی مخاطب فشار را بر رسانه ها، چند برابر می کند تا از این لذت بهره مند شود.
3. اقبال خود زنان به این رسانه ها به دلیل همان حسّ لذت طلبی و فشارهای جنبش های زنان، مانند جنبش فمینیسم که خواهان حضور گسترده تر زنان در رسانه ی تلویزیون و دیگر رسانه ها هستند، سبب شده است شاهد حضور لذت آفرین و جذاب زنان در رسانه ها باشیم.
4. رقابت رسانه ای که با ایجاد شبکه های جدید روز به روز داغ تر و داغ تر می شود و توصیه استفاده از جذابیت های جنسی زنان، نگاه ابزاری به آنان را سهل تر می سازد.
این عوامل، نگاه ابزاری به زن در رسانه را تقویت می کند و در کنار عوامل دیگر، حضور زن را در رسانه به عنوان عامل اصلی جذابیت حفظ می کنند.
اصالت دادن به غرایز انسانی
اصالت دادن به غرایز انسانی یکی دیگر از شاخصه های اندیشه ی اومانیستی غرب است. رسانه این امر را تشدید می کند که زن به عنوان یک کالای لذت آفرین در دست رسانه ها جابه جا شود و در این میان، خود زن نیز به عنوان یک انسان لذت طلب که اصل را بر لذت گرایی و اصالت دادن به غرایز گذاشته است، به کام جویی از دنیا بپردازد.
گزافه نیست که اگر بگوییم «جنسیت زن» سودآورترین کالایی است که در حال حاضر با کم ترین سرمایه گذاری، بازگشت سود فراوانی را به دنبال دارد تا جایی که صنعت جدیدی به نام «صنعت هرزه نگاری»(7) پدید آمده است که با نوع نگرش فلسفی غرب و رسانه پیوند مستحکمی دارد. کالای مورد مبادله در این صنعت، زن و اشیای متعلق به اوست. این صنعت رسانه ای به تولید و توزیع تحریک کننده های جنسی از طریق کاستن جایگاه زن تا سطح کالای جنسی صرف می پردازد. گفته می شود سود سالانه صنعت «پورنوگرافی»، بیش از مجموع صنایع وابسته فیلم و صنعت فیلم سازی است. برای مثال، در حوزه ی مجلات وابسته به این صنعت، آمار نشان می دهد که خوانندگان دو مجله «پلی بوی» و «پنتهاوس» از مجموع خوانندگان «تایم» و «نیوزویک»، بیشترند.(8)
گواه دیگر این ادعا، فراوانی شبکه های «پورنو» در سرتاسر جهان و پرداختن دیگر شبکه ها و کانال های تلویزیونی به مضمون های جنسی در لابه لای برنامه های خود است که در برنامه ها و جذب مخاطب بیشتر نقش محوری دارد. در حال حاضر، حدود 500 شبکه تلویزیونی (که روز به روز در حال افزایشند) فقط به موضوع پورنوگرافی می پردازند و از طریق تصویرهای مستهجن، مخاطب جذب می کنند. علاوه بر این شبکه ها، بیش از 300 شبکه نیز فعالیت ضد اخلاقی دارند. در دیگر شبکه های تلویزیونی نیز که بیش از 18 هزار شبکه هستند، غلبه مضمون های جنسی بر دیگر موضوع ها، آشکارا قابل مشاهده است.
درحالی که 56 درصد برنامه های تلویزیونی بین سال های 1997-1998 دارای مضمون های جنسی بوده، این میزان در سال 1999-2000 به 68 درصد رسیده است.(9)
این نگاه همان نگاه کالایی به زن در رسانه است که زن را به کالای لذت آفرین برای مخاطب تبدیل می کند. برخلاف آنچه بسیاری از منتقدان یک طرفه برداشت می کنند که فقط زن، ابزار و کالایی است که برای لذت جویی مردان، باید گفت زن نیز به همان میزان، مردان را ابزار لذت جویی خود قرار می دهد؛ زیرا اساساً فلسفه ی غرب چنین نگاه ابزاری به نوع انسان دارد.
بسیاری از صاحب نظران در توضیح اینکه چگونه زن در مرکز توجه رسانه ها به ویژه رسانه های تصویری قرار دارد، با کمک گرفتن از اصطلاح «Gaz» (شهوتِ دیدن) که به آن اشاره کرده اند فروید و بسیاری از روان شناسان، به اشتیاق دیداری مخاطب اشاره می کنند. اینان با تجزیه و تحلیل نگاه هایی که به زن در رسانه می شود، آنها را چنین دسته بندی کرده اند.
الف) نگاه خالق اثر به زن، مثل نگاه عوامل و سازندگان به شخصیت زن در درون اثر.
ب) نگاهی که بین شخصیت ها در درون اثر هنری رد و بدل می شود، مثل نگاه شخصیت مرد به شخصیت زن که نگاهی چشم چران و بدون طهارت است که رفته رفته و به مرور زمان، به عنوان یک فرهنگ در جامعه نیز پذیرفته شده است و به هنجار تبدیل می شود.
ج) نگاه تماشاگر به اثر هنری. مخاطب نیز به عنوان بیننده ی اثر و به عنوان کسی که در واقع، اثر برای او ساخته شده است، صاحب نگاه است و زن به عنوان موضوع نگاه در مقابل او قرار دارد. به دلیل اینکه نگاه هایی که در ابتدا به آنها اشاره شد، نگاه های چشم چرانی بوده است، طبعاً نگاه مخاطب نیز به همین ترتیب، چشم چران خواهد بود و نمی تواند از مخاطب، طهارت نگاه را انتظار داشت.
د) نگاه دیگری نیز وجود دارد که همان نگاه بین شخصیت های درون اثر و تماشاگر تلویزیون است که شخصیت دورن اثر می کوشد با نگاه خود، مخاطب را متوجه خویش سازد که این نوع نگاه، بیشتر در آثار تلویزیونی و سینمایی، مشهود است.(10)
این انواع نگاه که ذکر شد، در رسانه ها طهارت خود را از دست داده اند و البته در هنر مغرب زمین به دلیل نگاه اومانیستی، مسبوق به سابقه است؛ چون همان طور که در ابتدا گفته شد، اساساً انسان، موضوع نگاه است و محوریت در این جهان با انسان است. برای مثال، جان برگر در روش های دیدن (1972) به نقاشی «سوزانا و ریش سفیدان» اثر جاکوپو تینتورتو اشاره می کند که حدود سال های 1560 م. کشیده است و آن را نمونه کامل یک چشم چرانی تصویری می شمارد.
درون مایه این تابلو که از یکی از حکایت های «عهد عتیق» سرچشمه می گیرد، دو پیرمرد را به تصویر کشیده است که مخفیانه به سوزانا نگاه می کنند که خودش را می شوید. همین قضیه، بهانه ی خوبی است برای نقاش تا میل خویش و البته مخاطب را از لذت تماشای برهنگی زنانه ارضا کند. البته نقاش کوشیده است تا حس لذت طلبی «سوزانا» را به عنوان موضوع نگاه، با نگاه کردن سوزانا به خودش در آینه تفسیر کند. (11)
آنچه صدای فمینیست ها را در اعتراض به این نوع نگاه به زن در رسانه های تصویری و دیگر آثار هنری، بلند کرد، نوع نگاه لذت جویانه نبود، بلکه انفعالی بود که برای زن تصویر می شد. آنان برای برون رفت از این انفعال محوریت زن در متن روایت و نقش فعال زن در داستان را پیشنهاد دادند. البته، باز هم آن نگاه ابزاری به زن در رسانه ها حذف نشد و همچنان زن به عنوان ابزار لذت و جذب مخاطب و سرمایه، در کانون توجه رسانه ها قرار داشت، آن هم با شدت بیشتر؛ چون با فشار فمینیست ها، حضور زن در رسانه ها بیشتر شد و زنان با سردادن شعار آزادی و حقوق برابر و حتی برتری بر مردان کوشیدند حضور خود را جدّی تر وفعال تر نشان دهند. هرچند در نتیجه، هیچ تأثیری مشاهده نشده، بلکه روز به روز، تناقض آن شعارها با وضعیت زن در رسانه، بیشتر آشکار شد. امروزه همچنان شاهد حضور جنسی زنان در رسانه ها بدون توجه به ویژگی های انسانی او هستیم و نتیجه این نگاه در بیرون از رسانه ها نیز آزار جنسی زنان، انحراف های جنسی آنان و دیگر پی آمدهای منفی است.
فمینیست ها نمی توانستند «شعار آزادی و برابری جنسی» را در کلام اعلام کنند، ولی در عمل، شاهد آزارها و انحراف های جنسی زنان در جامعه باشند. از این رو، به جای شعار «چشمانت را پاک نگه دار» که روزگاری بر سر زبان های نظریه پردازان آنان بود، شعار «به من نگاه کن» را جایگزین کردند. (12) باید گفت تا زمانی که این حرکت های اصلاحی در دام اومانیسم و لیبرالیسم گرفتار باشد، نمی توانیم شاهد بهتر شدن اوضاع زنان در رسانه باشیم.
نسبی گرایی
برخلاف مکتب ارسطو مسیحیت قرون وسطا که معتقد بودند ارزش ها در کالبد جهان تنیده شده اند، تفکر اومانیستی عصر رنسانس، ابتدا با اصالت دادن به «عقل بشری»(13) معتقد بود مایه اول معرفت در عقل بشری نهفته شده است و با کمک این ماده می توان به شناخت حقیقت انسان و هستی دست یافت. البته در مرحله بعد که به «تجربه گرایی»(14) منتهی شد، مفاهیم و اصول شناخت را کاملاً متأثر از «تجربه» و وابسته به آن دانست.(15) این تجربه گرایی و منطق آزمون پذیری تا آنجا پیش رفت که سرانجام، تفکر «اثبات گرایی»(16) به صورت پیدا و پنهان در تاروپود فرهنگ غرب ریشه دواند.(17)
اولین ثمره «تجربه گرایی» برای انسان، جداسازی «انسان» از «جهان» و جداسازی «ارزش ها» از «واقعیت» بود. به قول آیروس مورداک، «ارزش ها به دنیای درونی کارکردهای واقعیت، یعنی دنیای علم و قضایای وابسته به واقعیت تعلق ندارد. بنابراین، باید در جایی دیگر جست و جو شود. ارزش به نوعی به اراده انسان متصل است، همانند سایه ای که به سایه ای دیگر پیوسته است. ارزش که قبلاً به مفهومی در عالم اعلی رقم زده شده بود، به دامان اراده انسان سقوط می کند، واقعیت متعالی وجود ندارد. تصور از خوب، غیرقابل تعریف و تهی است و انتخاب انسان است که می تواند آن را پر کند».(18)
نتیجه این نوع نگاه به «جهان»، «ارزش ها» و نسبت انسان با آنها این شد که «فرد»، مختار است هرگونه که می خواهد، زندگی کند و نظام ارزشی و اخلاقی باب میل خود را بنیان نهد، بدون آنکه این نظام ارزشی و اخلاقی نسبتی با ماهیت انسان داشته باشد. رهاورد این شاخصه فلسفی لیبرالیسم غرب، حذف ارزش های متعالی و سقوط ارزش ها به دامان اراده ی انسان بود و میل و اراده ی انسان توانست مبانی ارزش گذاری باشد که خود این امر به نسبی گرایی ارزش ها انجامید. محصول این تفکر آن شد که به تعداد انسان های روی کره زمین و امیال نهفته در آنها، ارزش وجود داشته باشد. وجود این نوع نگاه نسبی گرا به ارزش ها در حوزه ی مسائل زنان در رسانه ها این گونه رخ نمود که زن در رسانه به عنوان واقعیتی جدا از ارزش ها تصویر شود و با رهاشدن زن از قید ارزش های اخلاقی متعالی و جایگزینی نگاه محدود به ارزش های اخلاقی این جهانی، صاحبان رسانه بتوانند زن را به هر شیوه ای که بخواهند، تصویر کنند.
این تفکر فلسفی لیبرال، زمینه ای را به وجود آورد که رسانه ها نگاه متفاوتی به زن داشته باشند که از قضا، امکانات جدیدی را برای جذب مخاطب بیشتر برای آنها فراهم می کرد. اگر در گذشته، حتی در غرب، پوشش زن یک ارزش محسوب می شد، دیگر با حذف آن ارزش های متعالی، «برهنگی» ارزش به شمار می رفت. اگر در گذشته ای نه چندان دور، ارتباط جنسی فقط با جنس مخالف، آن هم در چارچوب شرع و قوانین اجتماعی، ارزش محسوب می شد، امروزه هم در جامعه غربی و هم در رسانه ها، ارتباط با جنس مخالف و حتی ارتباط با هم جنس می تواند ارزش (و چه بسا ارزش برتر) باشد و رسانه ها هم مجازند تا چه زن و چه مرد را هرگونه که می خواهند، فارغ از هرگونه ارزش گذاری تصویر کنند.
بنابراین، با حذف ارزش های معیار که روزگاری، اساس کار رسانه ها و دیگر نهادهای اجتماعی بود، آزادی تصویر زنان در رسانه از هرگونه محدودیتی رهاگشت و رسانه ها مجاز شدند هرگونه که می خواهند، به تصویرپردازی از زن در رسانه دست بزنند. به جز آن، با نسبی شدن ارزش ها، همان نگاهی که رسانه ها به زن دارند، خود، ارزش برتر به شمار می رود و کسی نمی تواند هر نوع نگاهی به زن را ضد ارزش تلقی کند.
این نسبیت گرایی ارزش نگرش به زن در رسانه ها از یک سو و نیاز به جذابیت در تولید برنامه و آثار رسانه ای از سوی دیگر و رقابت رسانه ای از طرف سوم سبب می شود «زن» و ویژگی های جنسی او نقش ویژه خود را در رسانه ها حفظ کند و روز به روز تقویت شود. امروزه می توان ادعا کرد جذابیت جنسی زنان، اصلی ترین شیوه ی جذب مخاطب در رسانه ها به ویژه رسانه های تصویری است.
حاکمیت امیال
بر اساس دیدگاه فلاسفه غربی نظیر هیوم، هابز و بنتام، امیال انسانی نوعی استقلال قاهرانه دارند که آنها را خارج از حوزه ی اخلاق قرار می دهد. به اعتقاد آنها، «امیال»، واقعیت هایی تغییرناپذیر و نهاده شده در طبع بشرند که اخلاق باید خود را با آنها سازگار کند. وظیفه «اخلاق» و «سیاست»، محدود به تضمین شرایطی است که انسان ها در پی ارضای تمنیّات خویش آن چنان بحرانی از ناامنی را به وجود نیاورند که سبب شکست اهداف خود آنان شود. (19) از نگاه لیبرالیسم، چون در جهان، هیچ حقیقتی اخلاقی وجود ندارد و اساساً برای شناخت ارزش هاهیچ ملاک و ابزاری در دست نیست، ارزش های انسانی جز بر پایه تمایل افراد تعرف و توصیف نمی شوند. پس چاره ای نیست جز آن که افراد هر کدام آزادانه و به طور برابر، به دنبال خواسته ها و امیال خویش باشند و هیچ چیز جز خواسته های دیگران نباید فرد را محدود و ممنوع سازد. (20)
بر اساس این مبنای فلسفی غربی که با نگاه لیبرالی، برای امیال بشر، حاکمیت مطلق قائل است و حتی «اخلاق» و «سیاست» را نیز با آن هماهنگ می سازد، به رسانه ها این آزادی عمل داده شده است. تا با مبنا قراردادن «میل بشری» و بی توجهی به دو عنصر مهم «نیاز» و «مصلحت» مخاطب، محدودیتی در تولید و پخش برنامه ها و آثار رسانه ای خود نداشته باشند و هر آنچه را مخاطب می خواهد، برایش تولید کنند. نامحدود بودن رسانه در تولید و پخش پیام های رسانه ای، میل و اشتهای مخاطب را نیز نامحدود و سیری ناپذیر بار می آورد و او انتظار دارد هرچیز حتی تصورناپذیری را از رسانه ها مشاهده کند.
البته گاهی رسانه ها توجه اندکی به «نیاز» و «مصلحت» مخاطب دارند که به دلیل نامحدود بودن میل مخاطب، در اصل قضیه هیچ تفاوتی ایجادنمی کند. برای نمونه، برخی شبکه های تلویزیونی، نشانه های هشداردهنده از نظر محدودیت تماشای برخی از برنامه ها و فیلم های سینمایی خود برای مخاطبان خود که در رده سنی خاصی قرار دارند، در نظر می گیرند و مشاهده این برنامه ها را از دایره نیاز و مصلحت این گروه از مخاطبان، خارج می دانند. با این حال، این هشدارها، نه تنها مؤثر نیست، بلکه مخاطب را بیشتر تحریک می کند تا کنجکاوانه این برنامه ها را ببینند.
از آنجا که در این نگرش، «اخلاق» تابع امیال بشری است، بعد از مدت زمانی، این گونه برنامه ها نیز به هنجارهای اخلاقی تبدیل شدند و هیچ گونه منع و محدودیتی در تولید و پخش آنها وجود ندارد. همان طور که گفته شد، فلسفه لیبرال غرب برای امیال بشر حاکمیت مطلق قائل است و آنها را به رسمیت شناخته است و اساس ارزش ها می داند و در این میان، برای میل جنسی جایگاه ویژه ای قائل است.
میل جنسی، سرچشمه لذت و خوشبختی فرد
نگاه فلسفی غرب، میل جنسی را سرچشمه لذت و خوشبختی فرد و منشأ پویایی او می داند. از این رو، دیگر انسان ها یا موجودات، «وسیله» یا بازدارنده ارضای تمنیّات شخصی فرد تلقی می شوند و برعکس، فرد نیز ابزاری است برای دیگر انسان ها؛ چون رفتار آنها نیز از امیالشان که منشأ «خودپرستانه» دارد، سرچشمه می گیرد. البته نتیجه این نوع نگرش، نگاهی ابزاری به انسان و دیگر موجودات است و در «جنس زن» منحصر نیست، ولی به دلایلی که پیش تر بدان ها اشاره شد، نگاه ابزاری به زن در قالب این نگرش فلسفی به ویژه در رسانه ها وضعیت ویژه ای می یابد. از این رو، به دلیل ویژگی جسمانی زن که صبغه جذابیت بصری دارد و کارکرد برجسته سازی که به یاری رسانه ها می آید، زن را تا مرحله بت واره ای Fitishesm (21) تنزل می دهد که می توان گفت اوج شی ء شدگی زن در رسانه هاست. رسانه ها با نمایش اعضای بدن (حرکات، ویژگی های جنسی و جنسیتی) و حتی اشیای متعلق به زن که مورد توجه و موضوع تحریک جنسی است، نگاه بت واره ای به زن را تشدید می کنند و مخاطب رسانه ها به عنوان فردی بت واره پرست، با دل بستن به ویژگی های ظاهری و ارزش های مادی زن، از سایر ویژگی های انسانی او غافل می شود.
مک لوهان در اولین کتابش با عنوان عروس مکانیکی (1951م.) نوشته است:
تلاقی آگهی های بازرگانی در خصوص اتومبیل با جذابیت جنسی زنان از ما می خواهند تا به زنان همچون یک ماشین نگاه کنیم. اندام زن، اهرم های قدرتمندی هستند که به زن یاد داده اند تا از آنها به عنوان بخشی از ابزار موفقیت استفاده کند و اندام او در نگاه رسانه ای لزوماً با شخصیت منحصر به فرد او ارتباطی ندارد، بلکه صرفاً ابزاری است نمایشی برای رسانه ها به منظور هدایت کردن توجه مخاطبان به جنس مخالف.
اندام زن، بخش هایی از یک ماشین هستند. اهرم هایی که وقتی به کار می افتند، محصول نهایی شان، رضایت و جلب توجه مردان است. (22)
زن؛ «مخاطب» یا «مشتری»
واژه «مخاطب» از جمله واژه های قابل مناقشه در رسانه هاست که در این مقال، مجال طرح آنها نیست. با این حال، به نظر می رسد دست کم در مورد زنان در رسانه ها، استفاده از تعبیر مخاطب، مسامحه گونه است. امروزه هدف گیری رسانه ها، زن مخاطب را به عنوان یک انسان و به عنوان رکنی از ارکان جامعه نمی بیند، بلکه در هدف گیری آنها، زن، یک مشتری است تا یک مخاطب. (23) نگاه سودمحور رسانه ها که در پرتو تسلط نظام سرمایه داری و بر اساس مبانی فلسفی غرب شکل گرفته است، این نوع نگاه به زن در رسانه را تشدید می کند. نگاه اجمالی به فراوانی تبلیغات بازرگانی در شبکه های مختلف تلویزیونی (ماهواره ای) و دیگر رسانه ها مانند مجلات که در آن، انواع محصولات و خدمات مربوط به زنان پخش و منتشر می شود، این واقعیت را آشکار می سازد که توجه به افزایش سود مالی و جذب بالای مخاطب به منظور جذب بیشتر آگهی در درجه اول اهمیت قرار دارد. به این منظور، راضی نگه داشتن مشتری و استفاده از اصل «همیشه حق با مشتری است» (بخوانید: مخاطب) در دستور کار رسانه های غربی قرار دارد.
خانم اکرام عبدی در تحقیقی با عنوان «تصویر زن در رسانه های غربی» بیان می کند: رسانه های غربی هنگامی که به زن می پردازند، او را به گونه ای مورد خطاب قرار می دهند که گویی «زن»، پوستی است که نیازمند ماساژ با انواع کرم، مژگانی نیازمند تقویت و تغذیه و... می باشند. این دید تحقیرآمیز که در اذهان زنان و دختران جوان رسوخ می کند، آنان را از عرصه هایی که در آنها به کمال می رسند دور می کند و در نتیجه، باور می کنند علم و عقل برای آنها، اموری ثانوی هستند. (24)
با نگاهی اجمالی به رسانه های غربی به ویژه رسانه های تصویری به راحتی می توان دریافت که نگاه غالب رسانه ها به زن به عنوان مشتری برای کالا (لوازم آرایش، پوشاک، خوراک و ...) یا خدمات (آرایش، تناسب اندام، و ...) است. و اگر در برخی موارد هم به طرح مباحث جدّی تری مثل حقوق زنان می پردازند. باز، برای جذب مخاطبان (بخوانید: مشتری) بیشتر است. در این میان، پرداختن به مسائل جدی زنان معمولاً در دستور کار رسانه های غربی قرار ندارد و اگر هم در حوزه ی مسائل جدّی زنان وارد می شوند، بیشتر به مباحثی جذاب از قبیل مسائل جنسی زنان می پردازند که برای بینندگان آن رسانه ها جذابیت بیشتری دارد.
حتی جنبش هایی که برای دفاع از حقوق زنان فعالیت می کنند، تحت تأثیر رسانه ها به جنبه های خاصی از مسائل زنان که تأمین کننده منافع آن ها است، توجه می کنند. به اعتقاد مردم امریکا، تصور ملازمت و پیوستگی حقوق زنان و آزادی جنسی را رسانه ها به جامعه القا کرده اند. (25)
به باور ام هوور، و بلوم، «فمینیستی که رسانه ها اشاعه داده اند، از لحاظ تاریخی، بیشتر به مسائل جسمانی زنان توجه داشته تا روح، ذهن و مسائل اقتصادی آنان».(26) همان طور که هوور و دیگر صاحب نظران به درستی اشاره کرده اند، مشکل رسانه ها در پرداختن به مسائل زنان این است که بیشتر به مسائل جسمانی زنان توجه داشته اند تا به مسائل روحی و ذهنی شان. البته باید دانست دلیل اصلی بی توجهی رسانه ها به مسائل جدّی زنان، نگاه فلسفی غرب است که به این جنبه ها نه تنها توجه ندارد، بلکه اساساً جنبه های روحانی بشر را قبول ندارد و همین امر سبب می شود رسانه ها هم تحت تأثیر این فضای اندیشه ای از طرح این گونه مسائل خودداری کنند.
بخش دوم: مبانی اندیشه ای نگاه به زن در رسانه های دینی
همان طور که گفته شد، تفاوت مبانی اندیشه ای غرب و اسلام، بر رویکرد و عملکرد رسانه ها درباره ی زن تأثیر اساسی خواهد داشت. در بخش اول، به طور گذرا، برخی مبانی اندیشه ای غرب در نگاه به انسان و خدا و جهان پیرامون انسان مطرح شد و رهاورد آن را در مقوله زن در رسانه به طور خلاصه بررسی کردیم.
در این بخش، به تطبیق این مبانی با مبانی دین مبین اسلام خواهیم پرداخت و به طور خلاصه، تفاوت این دو دیدگاه در برخورد رسانه ها با مقوله ی زن روشن خواهد شد.
خدامحوری
در نگرش اومانیستی، انسان در مرکز جهان تصویر شده است و در مقابل، خدا از زندگی بشر رخت بربست، ولی در نگرش دینی، خداوند، محور هستی است، چنان که در قرآن کریم بیان شده است:
ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ.(انعام: 102)
این خدای یکتاست که پروردگار شماست. خدایی جز او نیست. او خالق همه چیز است، پس او را بپرستید که عهده دار همه چیز است.
به یقین، در رسانه ای با رویکرد دینی به جای محور قرار گرفتن انسان و رضایت او، رضایت خداوند متعال، شرط اصلی و معیار ارزش گذاری است.
انسان، خلیفة الله
در نگرش اومانیستی غرب، انسان به جای خدا نشست و خود را مدار و معیار هستی قرار داد. در دین مبین اسلام، انسان علاوه بر اینکه از جایگاه ممتاز کرامت انسانی برخوردار است، به عنوان «خلیفة الله» معرفی می شود:
«وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَ تَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ.(بقره: 30)
(به یاد آر) وقتی که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من خلیفه ای در زمین خواهم گماشت. گفتند: آیا کسانی در زمین خواهی گماشت که در آن فساد کنند و خون ها بریزند، حال آنکه ما، خود، تو را تسبیح و تقدیس می کنیم؟ خداوند فرمود: من چیزی (از اسرار خلقت بشر) می دانم که شما نمی دانید.
افزون بر آن، آسمان و زمین مسخّر انسان قلمداد شده اند. (27) برخلاف نگرش اومانیستی، در مقام خلیفة اللهی، انسان، پشت سر خداوند است و همه امور در ید قدرت الهی است. انسان آن چنان وانهاده در عرصه هستی نیست که غیرمسئولانه، تنها به خود بیندیشد و آنگاه که چیزی را در مقابل منافع خود دید، آن را ناحق جلوه دهد. در این نگرش، انسان نه تنها از خداوند متعال جدا نیست، بلکه خداوند حتی از رگ گردن به او نزدیک تر است:
وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ.(ق: 16)
ما از رگ گردن به او نزدیک تریم.
در مقابل خلیفة اللهی انسان، فرقی بین زن و مرد نیست؛ چون معیار برتری انسان در نگاه دین اسلام، تقواست، نه جنسیت:
إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ.(حجرات: 13)
گرامی ترین شما نزد خداوند، پرهیزکارترین شماست.
انسان مطلوب در رسانه ی دینی، انسانی است که در ارتباط با خدا ارزش پیدا می کند، نه انسانی که بریده از خداست. با این بیان، زن نیز به عنوان انسانی که به مقام خلیفة اللهی رسیده است، دارای ارزش بالایی است و نمی توان این ارزشی را که خداوند متعال به او ارزانی داشته است، نادیده انگاشت.
نکته دیگری که درتفاوت دیدگاه اسلام و غرب باید یادآور شویم، نوع ارتباط فرد با جامعه است. در اسلام، ارتباط هر فرد با جامعه و دیگر افراد انسانی در چارچوب شریعت معنی پیدا می کند؛ یعنی هر کدام درجای خود ارزش و اهمیت دارند و هیچ کدام به نفع دیگری حذف نمی شود. در دیدگاه غرب، هر فرد، دیگر افراد را ابزاری برای رسیدن به امیال خود می داند و فرد بر جامعه مقدّم است. در نگاه دینی، این دیدگاه ابزاری جای خود را به دیدگاه «وظیفه محور» می دهد. در دیدگاه وظیفه محور، هر فرد ضمن کوشش در رسیدن به کمال های معنوی، بر اساس اصل «امر به معروف و نهی از منکر»، دیگران را به کمال رهنمون می سازد، چنان که خداوند در قرآن کریم می فرماید:
وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ. (توبه: 71)
مردان و زنان با ایمان، ولی (یار و یاور) یکدیگرند، امر به معروف و نهی از منکر می کنند، نماز را برپا می دارند و زکات را می پردازند و از خدا و رسولش اطاعت می کنند. به زودی خداوند آنان را مورد رحمت خویش قرار می دهد. خداوند، توانا و حکیم است.
بر اساس این دیدگاه و با کنار رفتن دیدگاه ابزاری نسبت به انسان، نظریه ی «مسئولیت اجتماعی» جای گزین آن می شود. (28) به این ترتیب، رسانه ی دینی با رد نگاه ابزاری و جلوگیری از شیء شدگی انسان (انسان به طور عام و زن به طور خاص) بر ارزش های معنوی تأکید می شود؛ چون رسانه ی دینی در رویکرد اصلی خود، نه تنها از زن به عنوان ابزاری برای لذت و بهره برداری جنسی استفاده نخواهد کرد، بلکه بر اساس «اصل مسئولیت اجتماعی»، با نهادینه سازی متناسب ارزش های انسان و الهی، به زن و مرد در رسیدن به سعادت دنیا و آخرت یاری خواهد رساند.
در رسانه ای با رویکرد دینی، به جای محوریت انسان، روح خدامحوری بر برنامه ها حاکم است و ارزش انسان در میزان قرب به خداوند متعال سنجیده می شود، نه اینکه فرد به خودی خود، ارزش برتر تلقی شود. در ارزش گذاری دینی، بین زن و مرد تفاوتی نیست و انسان بما هو انسان، فارغ از ویژگی های جنسی موردنظر است. پس در پرداختن به نقش زن در جامعه یا رسانه نیز فارغ از جذابیت جنسی او توجه خواهد شد. برخلاف رویکرد رسانه های غیردینی که بر اساس نگرش اومانیستی، نگاهی ابزاری به انسان به طور عام و به زن به طور خاص داشتند، در نگرش دینی، نگاه ابزاری به زن و به طور کلی به انسان، منتفی است. رسانه نیز به جای نگاه ابزاری به زن برای جذب مخاطب می کوشد هم در نوع جذابیت ها، و هم در شیوه های جذب مخاطب و هم در شیوه نگاه به زن ت